خاطرات فوتبال من ۳

۳-چهارم ابتدایی(ورود به تیم مدرسه)
حدود دو ماه می شد که باز گشته بودیم.
اواخر تابستان بود.به خانه ی جدیدمان به زعفرانیه اسباب کشی کرده بودیم.
خانه ی خوبی گیرمان اومده بود.ساعت مچی و توپ عرفان توی پاریس گم شد.مسلما با تغییر مکان مدرسه مان هم عوض شد. از این وضیعت که مدرسه مان عوض شد خوشحال نشدم زیرا مدرسه دوم خیلی خوب نبود.کلاس ورزش را در باشگاه انقلاب فوتبال بازی می کردیم.
انصافا فوتبالم عالی شده بود. عرفان هم امسال وارد کلاس اول شد.
دیگر دروازه نبودم. تصمیم گرفتم در هافبک بازی کنم.خدا می داند چه بازیکنی شده بودم. فوق العاده. بچه های کوچکتر مرا در مدرسه با دست نشان می دادند و تمام مدرسه حرف از بازی فوتبال من و عرفان بود.
مربی ما آقای مشیری مرا خیلی دوست داشت.همیشه کاپیتانم می کرد.
برای خودم کسی شده بودم.
توی تیم مدرسه راه یافتم.علاوه بر فوتبالم توی درس خیلی موفق بودم.حتی یک بار رتبه ی اول ریاضی کشوری را کسب کردم.
کنار فوتبال،اسکواش هم تمرین می کردم.همچنان در رابطه فوتبال مطالعه می کردم و تمام فوتبال ها را می دیدم.از جمله بازی های رئال وچلسی.
من رئالی بودم و عرفان بارسایی.ولی جفتمان طرفدار چلسی و ابراهیم موویچ بودیم.ما به علت این طرفدار چلسی بودیم چون عمویمان درلندن باشگاه چلسی را دیده بود و لباس اصل چلسی را برایمان خریده بود.
سر الکلاسیکو دعوای بزرگی بین من و عرفان رخ می داد.
جوری که به سر و کول هم می افتادیم و همدیگر را گاز می گرفتیم!
بازیکن موردعلاقه ی من میگوئل ولوسو(بازیکن دینامو کیو)،راموس(بازیکن رئال) و ادینیو(بازیکن سابق مس کرمان) بودند.
من به شدت از داوید ویا بدم می آمد. نمی دانم چرا.
***************
سخت تمرین می کردیم و خو را برای مسابقات فوتبال آماده می کردیم.
روز مسابقه که فرا رسید خیلی استرس داشتم.دست و پایم می لرزید. تیم مدرسه ما با تیم مدرسه رشد بازی داشت. من اوایل بازی وارد زمین شدم. اما از شدت استرس خیلی بد بازی کردم.
خلاصه استرس من لطمه ی بزرگی به تیم زد و یک گل خوردیم. تا نیمه اول وارد بازی نشدم. اما نیمه دوم خودم راساختم و آنچنان بازی خوبی کردم که داور دهنش بازمونده بود.
متاسفانه توی کشور ما این بد جا افتاده که وقتی میگویی این بازیکن، بازیکن خوبی است. اولین سوالی که ازت میپرسند می گویند:
-چند تا گل زده؟
چرا نمی پرسند چند بار دروازه را نجات داده؟ چرا نمی پرسند چند بار مانع نفوذ بازیکن حریف شده؟ چرا لباس یک دفاع در بازار پیدا نمی شود؟….چرا؟؟؟
من در آن بازی عالی بودم.حتی در نیمه دوم یک پاس گل هم دادم.
خلاصه بازی به پنالتی کشید.من و دوستم زننده پنالتی بودیم.اون گل نکرد. من هم از استرس نتوانستم توپ را گل کنم.
از آن جا به بعد مورد سرزنش دوستانم قرار گرفتم. آنها مرا از فوتبال نا امید کردند. آن ها هیچ نگاهی به بازی خوب من نکردند و فقط به پنالتی من کردند. این جا بود که من فوتبال را رها کردم. فوتبال را رها نکردم. همچنان فوتبال را دوست داشتم امّا بازی کردنش را نه.هنوز تمرین می کردم اما در مدرسه بازی نمی کردم.
از این جا بود که من افت بزرگی در فوتبال کردم……
و برعکس عرفان رشد کرد…………..

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *