جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

واسعی هستم…

DSC_0280001

واسعی هستم …

 

به نام دوست   /   که هرچه هست ازوست

 

سلام به همه عزیزانی که این متنو میخونن ؛

واسعی هستم از نوع محمدجوادش. مث بعضیا سن خودمو قایم نمیکنم. متولد سال ۶۶. دیگه خودتون حساب کنین چند سالمه. البته اینم بگم که پرچم آذریا بالاست! روز تشکیل بسیج هم بدنیا اومدم که خیلی راحت میشه فهمید چه روزی… همین چند روز پیش.

ممنون از دوست جدید خوبم دانیال که خواستن با من مصاحبه ای داشته باشن.

دوران بچگی خوب و البته خیلی شیطونی داشتم. از آتیش زدن یه مزرعه گندم گرفته تا لبه پشت بوم وایسادن که منجر به اومدن آتیشنشانی های عزیز و زحمتکش شد.

داییم استاد قرآن بود و من علاقه زیادی به ماژیک داشتم. اونم وقتی منو میبرد کلاس قرآنش مسئول ماژیکا من میشدم که خیلی حس باحالی داشت. همین شد که کم کم پام به جلسات خوب قرآن باز شد و چند تا استاد خوب چه اخلاقی چه قرآنی پیدا کردم که سال ها پیششون درس دیدم و هنوزم با بعضیاشون هستم. خدا همشونه خیر بده. همشونو! یه مدتی هم حفظ قرآن کار کردم که …. دیدم به حفظ کردن نیست به عمله. یزید و یزیدیانم استاد قرآن بودن! بقول سعدی بزرگوار که شعرش تفسیر آیه قرآنه :

علم چندان که بیشتر دانی ، چون عمل در تو نیست نادانی /

نه محقق بود نه دانشمند ، چارپایی بر او کتابی چند …

هر روز معنی یه آیه خوندن و فهمیدن و چند دقیقه بهش فکر کردن خییییلییی آدمو جلو میبره. یه آیه!

ورزش رو هم شروع کردم. چون دوران اوج غیرت تیم فوتبال کشورمون بود یه مدت خیلی خیلی کوتاه ادای عقاب آسیا عابدزاده رو در آوردم ولی زیاد خوشم نیومد. گفتم برم پست های دیگه ولی فقط تواناییم تو لایی خوردن خوب بود! خلاصه بیخیال فوتبال شدم ولی این دلیل نمیشه که بیخیال بارسا بشم! ۴ تاییاش!!! خلاصه پسرعموم یه روز منو دعوت به تمرین شنا شون تو استخر کرد که همین آغاز یک تحول بزرگ زندگیم بود. انقدر که از بیرون آب شنا کردن حرفه ای رو میدیدم بی اختیار میشدم. شنای حرفه ای رو زیر نظر اساتید خوبی شروع کردم. استاد آراسته هنوزم تو شیرودی تمرین میدن. غریق نجاتیمم گرفتم.

البته برای شنا به توصیه مربیمون یه مدت ورزش های دیگه رو هم در کنار تمرینات سخت تیم شنا انجام دادم. از رزمی گرفته تا کشتی و … بعضی از ورزش ها رو هم تفریحی ولی حرفه ای دنبال می کردم. مث پینگ پنگ و بدمینتون و پلی استیشن!!!(تیکن، فیفا، کراش و … خخخخ….)

تصادف های قشنگی تو زندگیم رخ داد که ممنون خدا هستم. یکیش برخورد با یه موسیقی دان بزرگ بود. استاد زنده یاد محمدعلی حدادیان نوازنده نی گروه استاد شجریان در جشن هنر شیراز که حدود ۴۰ سال پیش برگزار میشده. مجنون صدای ساز پسرشون علی محمد شدم که عجیب سه تار می نواخت. مدت ها پیش ایشون سه تار زدم و ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی رو پیش ایشون کار کردم. به روش قدما. بدون نت، مرتاضانه. با چراغ خاموش اتاق، عارفانه با وضو ساز زدن و … از محضر استاد بزرگ و زنده یاد محمدرضا لطفی عزیز تو اواخر عمرشون هم بهره بردم. تنبک رو هم استاد حدادیان بهم یاد دادن که یاد گرفتنش در کنار سازهای دیگه و حتی آواز توصیه همه بزرگان موسیقیه و شدیدا باعث پیشرفت میشه.

با استاد علی علی از بزرگان و به نظر من از عرفای خوشنویس آشنا شدم. مدتی پیش ایشون مشق نستعلیق داشتم که به سایر فعالیت های هنریم خیلی کمک کرد. این بزرگوار که هرجا هستن شاد باشن برای مشق هر هنرجو از دیوان حضرت حافظ فال میگرفتن و این فال هم دقیقا منطبق با نیتمون بود و هم درسی که میخواستن بهمون بدن داخلش بود. خیلی استاد عجیبی بودن. کم کم ما رو معتاد حافظ هم کردن…

این شاه غزل حضرت حافظ دوست داشتنی و عارف رو دوست دارم بهتون هدیه کنم :

هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست / نه هرکه سر بتراشد قلندری دارد

(یعنی از ظاهرسازی بعضی آدما نمیشه باطنشونو فهمید. قلندر بودن به سر تراشیدن نیست!)

دانشگاه ریاضی قبول شدم و خداروشکر استادای خوبی رو تو این بخش از زندگیم تجربه کردم. استادایی که اعماق الهی ریاضی رو آخر درسشون می گفتن. از هندسه توپولوژی گرفته و ارتباط با نظام هستی تا گراف و جبر و آنالیز و … ارتباط های خوبی با بعضیاشون داشتم حتی بیرون محیط دانشگاه هم باهم بودیم. ریاضی رو خوب یاد گرفتن خیلی به آدم کمک میکنه که دقتش به اطراف بیشتر بشه. البته اصل و باطن ریاضی این ضرب و تقسیما نیستا! یه جمله قشنگی گالیله داره که میگه خداوند جهان را با ریاضیات نوشت. این بوده که عرفا و بزرگان قدیم که لقب علامه یا حکیم میگرفتن ریاضی و هندسه جزء اصلی ترین چیزایی بوده که یاد میگرفتن. پایان نامه ریاضیم infinity (بینهایت) بود که دید عالی ای بهم نسبت به خدا داد.

یه مدتی با انجمن نجوم آماتوری کار نجومی و رصدی میکردم و هنوزم کویر و زیبایی هاشو به هزار تا شمال نمیدم.

خداروشکر تو عمرم استادای خوبی داشتم که باعث شدن تو هر زمینه ای که وارد شدم بتونم انقدر پیشرفت کنم که بتونم مدرس اون رشته باشم. ممنون از همشون. حتی بخاطر یه کلمه. حتی از یه دانش آموز!

بچگی تو گروه تئاتر و سرود بودم. سرودمون که پای ثابت رتبه استانی بود. یادش بخیر استاد قاضی پور. استاد فتحی مربی فرهنگی و تئاتر بچگیم بودن و از همون موقع تا الان با هم ارتباط خوبی داریم حتی رفت و آمد های خانوادگی که به نظر من از قابلیت های جذب اخلاقی و صفای ایشونه. کلا با ایشون خوش میگذره. خیلی کار با هم اجرا داشتیم. از تعزیه و نمایش های مذهبی گرفته که همین الانشم در حال تمرین برای ایام فاطمیه هستیم تا نمایش های طنز و اجرا تو مراسم ها و جشنواره های مختلف. پارسال دو تایی مسئول فرهنگی کل برگزاری اردوهای کشوری رامسر شدیم. مجری برنامه هم با هم و تنهایی زیاد بودم.

معمولا آدم خودش متوجه نمیشه صداش چطوره و حتی ضبط صدای خودشم بشنوه خوشش نمیاد. ولی اطرافیانم بهم گفتن صدات به گویندگی میخوره و این موضوعم آغاز بخش جالب دیگه ای از زندگی هنریم بود. آشنایی با استاد بزرگم مهران دوستی محمدرضا علیمردانی دوبلور شرک و دیرین دیرین و انقراض و خیلی از انیمیشن های باحال باعث شد که رو صدام کار شه و کم کم فعالیتم تو این زمینه بیشتر شه. هنوز بطور رسمی اجازه ندادن دوبله کنم ولی کارهای رادیویی و نمایش نامه خوانی های رادیویی داشتم. تو مدرسه هم که بچه ها بهتر تو خاطرشون هست.

بخاطر همین فعالیت های هنری و علاقه به کار فرهنگی از سال ۸۹ بطور رسمی که قبلش غیر رسمی بود وارد فضای مدرسه شدم. خیلی دوران خوبی برام بود و هست. سر و کله زدن با بچه ها روحیه آدمو جوون نگه میداره. البته باید با بچه ها دوست باشی و به تک تکشون توجه کنی و به اعتقادا و علاقه های همشون احترام بذاری که خییییییلییی این کارو سخت میکنه. عاشق جنگولک بازی تو اردوها هستم که بچه ها بیشتر میدونن. از خودشون بعضی وقتا بیشتر انرژی میذارم که عکسا و گزارشاش تو نشریه هست و بچه ها هم حاضر. (البته امسال بدلایل شخصی نتونستم این کار ارزنده رو داشته باشم. کاری که بسیار حساسه و میتونه هر اعتقادی رو تو ذهن پاک و صاف نسل جدید حک کنه!) همیشه سعی کردم تو کارم وقت بذارم و تازه باشم و ایده بدم نه انجام دادن کارای تکراری و روتین که میشه گفت رمز موفقیت ها و پیشرفتم با شیب و شتاب بالا تو این کار بوده. که ریز شدن تو این رو هم لازم نمیدونم و به عهده مخاطب میذارم.

البته تو مدرسه کارای دیگه ای هم کردم. از تدریس ریاضی و دینی و قرآن و ادبیات و خط گرفته تا آموزشهای پیشاهنگی مثل عکاسی و آموزش گره و اریگامی تا کارای پژوهشی که امسالم دارم انجام میدم.

چقدر دارم از خودم میگم! نه؟! دیگه ببخشید. آقای دانیال کافی عزیز گفتن تا اونجا که میتونم چیزی از قلم نیفته.

آقای گزارشگر دانیال عزیز درباره مقاله هام و کتاب هام پرسیدن که اینجا کمی دربارش صحبت میکنم. “لحظه ای درنگ” کتابی پژوهشی که در ابتدا بصورت مقاله هایی جداگانه بود و به بررسی معجزات علمی قرآن کریم میپردازه. متأسفانه وضع کتاب خوندن تو فرهنگ ما جزء معضلات اصلی شده. برخی از کشورای دیگه همیشه در حال کتاب خوندن هستن. حتی خوندن کتابای داستان از نویسنده های بزرگ کشور و جهان خیلی میتونه به پیشرفت ذهن ما کمک کنه. به دایره لغاتمون برای خوب حرف زدن. به جواب های درست موقع یه سؤال. فیلم و بخصوص تئاتر هم بسیار به وضع زندگیمون کمک میکنن. ببخشید یه ذره از مسئله دور شدیم ولی خوبه که اینا رو بگم. آخرین تئاتری که من رفتم همین جمعه بود. نمایش ترور تو سالن اصلی تئاتر شهر. الان با یه عضویت ساده پیام های تئاتر ها و فیلم های جدید برامون ارسال میشه. بخدا اصلا سخت نیست. هزینشم زیاد نیست. یه تئاتر خوب الان حدود ۲۰ تا ۳۰ تومنه که فکر نمیکنم برای ماهی یکبار رفتن هزینه زیادی باشه. کتاب هم همینطور. یه کتاب خوب حدود ۱۰ تا ۱۵ تومنه که هزینه خرید یه پیتزای معمولیه!!! ولی ما این خرید برامون سخت میاد. غذایی که روحمون رو بزرگ میکنه.

اینا رو گفتم بخاطر اینکه برای فروش تک تک ۳۰۰۰ جلد کتابم خیلی اذیت شدم. و چند سالی از چاپ اولش میگذره و نمیدونم شاید رغبتی برای چاپ مجدد ندارم! چند تا کتاب دیگم هم کاملا آمادست ولی با توجه به همین اوضاع بد فرهنگی که گفتم فعلا ناشری پا پیش نذاشته. یکی از کتابهای ایشالا در دست چاپم تو زمینه تاریخ موسیقی ایرانیه البته به زبانی داستانی و جدید که خشک بودن فضای تاریخی رو از بین میبره. حالا ببینیم چی میشه…

علاقه شدیدی به طراحی های گرافیکی مفهومی و معناگرا هم دارم. مدتی هم با یک مؤسسه تبلیغاتی فعالیت داشتم.  الانم بطور سفارشی کار میگیرم و تو مدرسه هم مدرس فتوشاپ هستم.

یه سری فعالیت های فرهنگی و هنری دیگه هم انجام دادم که شاید اینجا جاش نباشه بگم و مطلب خیلی طولانی و کسل کننده شه. خیلی کارای دیگه هم تو ذهنم دارم که کم کم دارم با برنامه ریزی دقیق و ایده پردازی های خوب بهشون نزدیک میشم.

آقا دانیال بهم گفتن در آخر یه پند بدم بهتون. از بزرگترای مجلس رخصت میخوام.

بچه ها کلا آدمی نیستم که بخوام از خودم تعریف کنم و شاید خیلی از این چیزایی که اینجا گفتمو حتی همکارای مدرسه هم نمیدونستن. ولی بخاطر این اینا رو گفتم که بدونین شرایط خوبی تو بچگیم و بزرگ شدنم برای پیشرفت نداشتم. و تو بعضی موارد مخالفت های خیلی زیاد و شدیدی دیدم حتی از طرف خونوادم. ولی این مسایل مانع پیشرفتم نشد و از چیزایی که بهشون علاقه پیدا کرده بودم دست نکشیدم. ذره ذره پیشرفتای مادی و معنویم رو مدیون خونوادم، دوستای خوبم و تلاش های زیادم هستم.

“آدما تو محدودیت ستاره میشن” و “پنیر مفت تو تله موشه” و … صحبت های قشنگیه که شاید همتون شنیده باشین. بهش اعتقاد داشته باشین و با تلاش شخصی خودتون و بدون توجه به صحبت های بدخواهاتون تو هر علاقه ای که دارین برید جلو. آدمای کوچیکی که پشت سر آدم حرف میزنن جاشون هونجاست : پشت سر آدم!

دیگه زیاد روده درازی نکنم! بقول یکی از بچه ها که فقط همین یه جوکو میگه : یه نفر میره معدن، بقیش برا بعدا ! اینا رو گفتم که شماها هم فکر نکنین به هیچکاری نمیرسین. با یه برنامه ریزی درست میشه خیلی فعالیت ها تو زندگیمون انجام داد. ما هم مثل شما زبان و ورزش و درس و کنکور و … رو گذروندیم. ولی چجوری این مسیرو بگذرونی مهمه!

یه بیت شعر زیبا هم از حضرت سعدی تقدیمتون میکنم که میتونه الگوی زندگی رفتاری ههمون بشه. سعدی عزیزمون که باید بهش افتخار کنیم که کتاب گلستانش برترین کتاب اخلاقی جهان شناخته شده :

گویند تمنّایی از دوست بکن سعدی / جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنّایی

امیدوارم که ما هم فقط بدلایلی و تو موقعیتی و بخاطر منفعت شخصی خودمون با کسی طرح دوستی نزنیم!

جهان تو شرایط خیلی خاصی افتاده و یه جورایی در حال زیر و رو شدنه. به امید ظهور منجی بشریت تمام ادیان الهی و برقراری صلح و آرامش و دوستی و عشق و محبت بین همه.

ممنون از همه دوستای خوبم و ممنون از دانیال کافی عزیز.

IMG_20151216_200338

 

شــاد باشیـــد – واســــعی

۱۳ آذر ماه ۱۳۹۴ خورشیدی

با تشکر از همه دوستان

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *