~~این چیز مهم و عجیب، این"احترام به خود"، دقیقا چه مفهومی دارد…
اساسا معنی "احترام" چیست؟ احترام کلمه زیبایی است که فکر و احساس ما را درمورد مسایل و یا آدم های دوست داشتنی و خوب، نشان میدهد. داستان را از اول، از همان دوران کودکی دنبال میکنیم. همان دوران مهمی که زیربنای شخصیت انسانی افراد ساخته میشود و شکل میگیرد.[ویژگیهای رشد انسان درابتدای چرخه زندگی]
برای مثال، کودکی ممکن است معلم دوست داشتنی و خاصی داشته باشد که دلش بخواهد درمورد او حرف بزند، برایش هدیه بخرد و مثل او رفتار کند. یعنی کودک به این گونه احترامش را نسبت به او نشان میدهد.
کودک میتواند این نگاه را به مربی ورزش خود و یا یک قهرمان ورزشی و یا یک نویسنده مشهور و یا حتی یک پدر مهربان و قوی داشته باشد. چرا که هرکدام از آنها به نوعی، برای او دوست داشتنی هستند. اما حالا اگر به جای آن فرد دوست داشتنی، خود کودک قرار بگیرد، آن وقت درواقع او میتواند خودش را دوست داشته و به خودش احترام بگذارد.
روانپزشکان معتقدند از یک تا دوسالگی کودک درشرایطی قراردارد که پدر و مادر وسایر نزدیکان او میتوانند با برخورد صحیح خود،احساس اعتماد به نفس و "احترام به خود" را در او شکل دهند. یعنی او فرا می گیرد که میشود عروسک و یا دوچرخه نداشت اما احساس احترام به خود را حتما باید داشت و تقویتش کرد.[تنها ۶ تابستان کافی است…]
احترام به خود، به کودک کمک میکند تا سرش را بالا بگیرد و از خودش خرسند و راضی باشد. شجاعت و جسارت انجام کارهای جدید را داشته باشد. اگرچه سعی میکند کمتر اشتباه کند اما با کمک دیگران آموخته و تجربه کرده که وقتی هم اشتباه میکند، دنیا به آخر نمیرسد و نباید این احساس احترام به خود را از دست بدهد. او کمکم یاد میگیرد که وقتی خوش نتواند به خود احترام بگذارد، دلیلی ندارد که دیگران بتوانند به او احترام بگذارند.
یک کودک متکی به نفس، نسبت به خودش و جسمش احساس خوب دارد. و اجازه نمیدهد کسی به بدنش آسیب برساند چه برسد به خودش که کاملا مراقب سلامتیاش است. برای مثال قبل از مسواکزدن به رختخواب نمیرود.
البته وقتی او به دنیا آمده چیزی درمورد احترام به خود نمیدانسته و اصلا نمیدانسته آدم خوبی است یا بد؛ این پدرو مادرو اطرافیان او بودند که با رفتار و حرفهایشان این احساس خوببودن را در او بوجود آوردهاند.[نقش نمادها در زندگی]
وقتی به طورناخودآگاه چیزی را شکسته و یا دستش را توی ظرف ماست کرده، و به هرحال کار نامناسبی انجام داده، کسی به او این احساس را نداده که چون اشتباه کرده، پس بچه بدی است؛ بلکه از همان اولین قدمها که برداشته تا راه رفتن یاد بگیرد، همیشه تشویق شده. او حتی اگر چندین بار یک اشتباهی را کرده همیشه با ملایمت و کمکم فهمیده کارش درست نیست و چه کارهایی را نباید انجام دهد.[نقش بازی در آموزش کودکان]
بنابراین او با دقت بیشتری، برای انجام هرکاری تصمیم میگیرد. چرا که میخواهد دوست داشتنی باقی بماند و تشویق شود. کودک با این احساس خوبی که نسبت به خودش پیدا کرده، با دیگران هم ارتباط خوبی میتواند ایجاد کند. او با تلاش و رفتاراطرافیانش دریافته که ارزش خیلی زیادی دارد و نباید رنگ پوست، اندازه قد و این چیزها احساس بدی به او بدهد. چیزهایی دراوهست که امکان عوض شدنش نیست ولی باید آنها را هم دوست داشته باشد و به موارد خوب و تواناییهای خود فکر کند.
برای تقویت این نوع نگاه و رفتار، کودک میتواند تشویق شود که هرروز چند مورد کارخوبی که انجام داده، به طور مشخص نام ببرد.مثلا اگرنمره خوبی گرفته یا به دوستش کمک کرده و یا مطلب مفیدی را یاد گرفته،آنها را عنوان کند. به این ترتیب حس احترام به خود او تقویت میشود و او میآموزد که مهم و قابل احترام است و جا دارد بیشتراز این، دوست داشتنی باشد