* قبل از اردو :
دانش آموزای پایه دوم برای اردوی برون استانیشون خیلی وقت بود لحظه شماری می کردن. اردوی تفریحی قشم.
برنامه ریزی برای ۲۷ بهمن تا ۱ اسفند شده بود.
۴۴ نفر ثبت نام کردن و جلسات توجیهی قبل اردو رو با حضور اردویی ها برگزار کردیم. نکاتی که مربوط به سفری می شد که قرار بود برای هممون خاطره بشه.
بچه های اردویی خودشون کوپه بندی قطارشون رو انجام دادن. گروه های ۶ نفره…
* روز اردو(۲۷ بهمن) :
امروز ۲۷ بهمنه ۹۳ و روز برگزاری اردو. همه چیز آمادست برای برگزاری یه اردوی عالی و پر نشاط برای هممون.
ساعت ۱۲ ظهر به سمت ایستگاه راه آهن تهران راه افتادیم. از مدرسه با قرآن و اسپند بدرقه شدیم تا انشاء ا… بلاهای احتمالی سفر به دور باشه. صدقه کنار گذاشتیم و صلوات و آیه الکرسی هم که چاشنی کارمون بود.
سوار اتوبوس ها شدیم و راهی راه آهن. و توصیه های مهم آقای اقبالی برای یه سفر خوب و خاطره انگیز.
حدود ساعت ۱۳ به ایستگاه راه آهن تهران رسیدیم و منتظر اینکه نوبت باز شدن لاین قطار بندر عباس برسه. ساعت ۱۴:۲۰ حرکت قطارمون بود. تو این فرصت بچه هایی که می خواستن خریدی انجام بدن رفتن به سمت بوفه های ایستگاه. بعضی از بچه های خوبمون تو نمازخونه ایستگاه نماز ظهر و عصرشون رو خوندن و بعضی ها هم مشغول برنامه ریزی برای بازی ها و شادی های تو راه و تو سفر…
و اولین عکس سلفی اردو در همین ایستگاه راه آهن رقم خورد… (که ازینجور عکس تو اردو زیاد داریم.)
بالاخره لاین باز شد و رفتیم به سمت سوار شدن قطار تهران – بندرعباس.
بچه ها تو کوپه هایی که خودشون تعیین کرده بودن با دوستای خودشون مستقر شدن و از همون دقایق اول بازی ها و شادی های اردو شروع شد.
اینم یه نمونه از حرکت های اردویی! تو همون دقایق اول حرکت…
قطار حرکت می کرد و از مناظر زیبای اطراف هم لذت می بردیم.
بچه ها مشغول بازی ها و شادی های خاص خودشون بودن. بعضیا هم که از همون اول شروع کردن به جوک گفتن و تا آخر اردو همون جوک رو تکرار کردن که از خاطره های خوب اردومون شد. (یه نفر میره معدن … بقیش برا بعدن … خخخخخ …. )
بعضیا هم میرفتن رستوران قطار و خوب به خودشون و دوستاشون میرسیدن. نسکافه و چای و …
صدای مهماندار قطار بلند شد. نمــــــاز نماز . نمــــاز نماز . پیاده شدیم برای یه استراحت مختصر و ادای فریضه نماز. نماز عشاء اولین نمازمون بود که شکسته خونده میشد.
بچه ها دوباره سوار شدن و حرکت کردیم. تنور بازی هایی مثل مافیا کم کم داشت داغ میشد. هر کدوم از مربی های عزیز اردو آقای اقبالی ، آقای حسین خانی ، آقای فریدی و خودم دونه دونه هر کوپه رو می رفتیم و باهاشون حرف می زدیم. یکی حرف های آموزشی و آینده ، یکی مذهبی ، یکی حرفای صمیمی و منم یکی از کارایی که کردم چند تا از گره های مهم پیش آهنگی رو بهشون آموزش دادم که به دردشون بخوره.
آخرین گروهی که من رفتم برای آموزش گره حدود ساعت ۱ نصفه شب بود. نیم ساعت یه ساعتی بازی هاشون ادامه پیدا کرد و خوابیدن.
* روز دوم :
بعضی از بچه ها برای نماز صبح بیدار شدن. صبحانه ساعت ۷:۳۰ هماهنگ شده بود. بچه ها رو بیدار کردیم و گروه گروه می رفتن برای صرف صبحونه. تقریبا دو ساعت بیشتر به بندرعباس باقی نمونده بود.
کم کم از پنجره های قطار نخلستان های زیبای جنوب داشت خودنمایی می کرد.
و بالاخره ایستگاه راه آهن بندر عباس…
اتوبوسی که هماهنگ کرده بودیم منتظرمون بود تا ما رو از ایستگاه راه آهن به محل سوار شدن شناورها برای رسیدن به جزیره زیبای قشم ببره.
و خلیج زیبا و تا ابد فـــــــــــــــــــارس…
رسیدیم به محل سوار شدن شناورها. بعد از بار زدن چمدان ها سوار شناور شدیم. کل شناور بچه های ما نشسته بودن و ما هم فرصت رو مغتنم شمردیم و یه پانتومیمی بازی کردیم.
به مقصد سفرمون رسیدیم حدود ساعت ۱۱ ظهر بود که از لنج ها پیاده شدیم و سوار مینی بوس شدیم که ما رو ببره به اقامتگاهمون. اقامتگاه مهدیه بسیار بزرگی بود که بچه ها با ورودشون به اونجا تو جاهای دلخواهشون مستقر شدن.
اولین جلسه توجیهی رسمی اردو رو با جمع کردن بچه ها برگزار کردیم و هر کدوم از مربی ها نکاتی رو که برای این چند روز به ذهنشون می رسید تذکر می دادن. نظافت، ادب، احترام(مقوله احترام!)، دوستی، همدلی، روحیه کار تیمی و …
اولین نماز جماعت رو برپا کردیم و بعدش آماده شدیم که تو فرصت کم چند روزمون با اینکه خسته هم بودیم بازدید از قشم رو شروع کنیم. اول رفتیم رستوران و غذایی خوردیم تا خوب آماده شروع بازدیدهامون بشیم. یه قسمت نوازندگی هم داشت که چند تا از بچه هامون انصافا خوب هنرنمایی کردن.
هدف حرکت به سمت دره ستاره ها یا به قول محلی های اونجا ستاره افتاده بود. جایی که سنگ هاش بر اثر فرسایش به زیبایی تراشیده شده بود و از بالا شبیه ستاره های زیبای سنگی معلوم بود.
سالاری از بچه های خوبی بود که داوطلب شده بود از این منطقه زیبا که سرمایه ملی و توریستی هممونه محافظت کنه. آفرین به همه اونایی که تو سفرهاشون به این نکته مهم توجه می کنن.
و مسئول پایه عزیز و دوست داشتنی و همیشه پر انرژی پایه دوم آقای حسینخانی :
و آخرین نفر در غروب آفتاب جنوب ایران به جمع رسید تا حرکت کنیم به سمت غار زیبا و عجیب خوربس. غاری که مثل همون دره ستاره ها تو دل کوه تراشیده شده.
بعد از بازدید از غار زیبای خوربس با غروب آفتاب راهی مرحله اول خرید بچه ها تو سیتی سنتر شهر قشم شدیم. بچه ها با گروه های خودشون بعد از توصیه های اولیه تقسیم شدن. بعضیا خرید می کردن. بعضیا تو قسمت شهربازی مشغول بازی بودن تا طبق قرار همه جمع شدن برای صرف شام. چه هات داگ خوشمزه ای بود. چسبید…
اینم همون موقع یهویی …
بعد از صرف شام راهی اقامتگاه شدیم. کنار اقامتگاهمون مقبره ۵ شهید گمنام شهر قشم بود که بچه ها فاتحه ای براشون خوندن. بازی های شبانه شروع شد. یه گروه فوتبال… یه گروه وسطی … یه گروه بازی های فکری مثل مونوپولی … یه گروه هم مافیای جذاب …
حدود ساعت ۲ نصفه شب بود که بالاخره بچه ها رضایت به خاموشی دادن. چون قرار بود چند ساعت دیگه یعنی ۷ صبح بیدار شیم برای رفتن به رستوران و صرف صبحونه روز بعد اردو و بازدیدهای دیگه …
* روز سوم :
صبحونه رو همون حدود ۷:۳۰ تو رستوران خوردیم و راه افتادیم برای دیدن یکی دیگه از جاذبه های گردشگری جزیره زیبای قشم. جزیره هنگام. تو راه رسیدن به اسکله برای سوار شدن قایق های موتوری گله های شتر دیدیم که نتونستیم ازشون به سادگی عبور کنیم و اونا رو به عکسای سلفی مون دعوت کردیم.
و ادامه حرکت به سمت اسکله… سوار قایق های موتوری شدیم تا ما رو ببره به جزیره زیبای هنگام که بازارچه سنتی ای برای خریدم داشت. وسط دریا تو سرعت زیاد بازم سلفی… موتور های قایق رو خاموش کردیم و ۴ تا قایق ساکت نشستیم تا اینکه یه دفعه دلفین های زیبای خلیج از بغل های قایق ها شروع کردن به سر در آوردن و شنا کردن. تو جزیره هنگام هم از بازارچه سنتی دیدن و خرید کردیم. سمبوسه های خوشمزه ای هم داشت. با طعم سبزیجات و میگو. سس مخصوص جنوب. بازم بگم یا کافیه…
بعد از این قسمت از برنامه اردو دیگه ظهر شده بود و حرکت کردیم به سمت رستوران برای صرف ناهار. رستوران قشنگی بود. صاحبش اصفهانی بود. فوق لیسانس هوا فضا و خیلی خوش سلیقه که تو عکسا خودتون بهتر می تونید ببینید. غذاهای خوشمزه ای هم داشت. بخصوص میکس دریاییش. ماهی آلموند و سوخاری و میگو…
بعد از صرف ناهار ساحل طلایی قشم رفتیم و فوتبال ساحلی و والیبال ساحلی و وسطی و آب تنی و …
و شب دوباره رفتیم سیتی سنتر برای مرحله دوم خرید و بازیها و دوباره قرار برای صرف شام. پــــــیــــــــتــــــــزا …. جاتون خیلی خالی.
برگشتیم به محل اقامت و بازیهای شبانه. که شب آخر بود…
* روز چهارم :
بچه ها صبح بیدار شدن و وسائل شونو جمع کردن تا سوار شناور ها بشیم و راهی بندر عباس. ظهر زمان بلیط هامون بود. محل اقامت رو خوب تمیز کردیم تا مثل روز اولش تحویل بدیم. چقدر زود گذشت ….
تو اسکله شناورها کیک و ساندیسی به جای صبحونه خوردیم.
سوار شناورها شدیم و به بندرعباس رسیدیم. و خداحافظ خلیج زیبای فـــــــــــــــــارس …
سوار اتوبوسی شدیم که می خواست ما رو برسونه به ایستگاه راه آهن بندرعباس. نان سنتی قشم و آقای حسین خانی پر از انرژی…
در راه اسکله بندر عباس به ایستگاه راه آهن یه بستنی خوشمزه تو اون هوای داغ و با این خستگی چند روزه خیلی می چسبید….
سوار قطار شدیم و اولین کارمون بعد از نظم دادن به کوپه و وسائل صرف ناهار بود. بعد از ناهار دیگه بچه ها چند ساعتی از خستگی خوابیدن. تا اینکه دوباره صدای مهماندار برای اقامه نماز و توقف کوتاه مدت بلند شد.
بعد از نماز دوباره بچه ها جون گرفتن و دوباره بازی ها شروع شد بخصوص مافیا که حسابی تو این اردو بین بچه ها گل کرده بود. و هنوز جوک "یه نفر میره معدن … بقیش برا بعدا …" ادامه داشت! شام خوشمزه و صمیمی ای خوردیم. شام آخر … دیگه جونی برای بچه ها نمونده بود و زود خوابشون برد. البته این زود که میگم حدود ۱ نصفه شب بود.
* روز پنجم(روز آخر یعنی ۱ اسفند) :
صبح همون ۷:۳۰ همیشگی بیدار شدن برای صرف صبحونه در قطار. حدود ۲ ساعت دیگه میرسیدیم تهران. بعد صبحونه بچه ها ملحفه های کوپه هاشون و وسائلشون رو جمع کردن تا وقتی رسیدیم ایستگاه راه آهن تهران سریع و منظم پیاده شیم.
به تهران رسیدیم و بچه ها از قطار پیاده شدن. سوار اتوبوس ها شدن و راهی مدرسه. تو مدرسه اولیاء محترم منتظر بچه ها بودن. بارون قشنگی هم داشت تو تهرون میومد…
خداحافظ اردوی خاطره انگیز قشم … خداحافظ بچه های خوب …
خداحافظ سرپرست خوب و زحمتکش اردو …
خداحافظ ای شعر شب های روشن ***** خداحافظ ای قصه عاشقانه ***** خداحافظ ای آبی روشن عشق ***** خداحافظ ای …
ببخشید اشتباه شد. رفتم رو یه آهنگ دیگه …. خخخخخ …
برگردیم به آهنگ قبلی و همه باهم شاد و سرخوش بخونیم :
هللیوس هلیوسه … هللیوس هلیوسه …
فقط اینم بگم که نظرسنجی اردو رو انجام میدیم و نتیجش رو میذاریم.
ها وُلِک شاد باشی – واسعی
2 پاسخ
ممنون از شما دانش آموز با معرفت
دست همه کسانی که برای اردو زحمت کشیدند درد نکنه
خیلللللللللللللللللللللللللی خوش گذشت
ممنون