جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گزارش اردوی برون استانی شهر اصفهان (پایه ی سوم)

 

 

"به نام خالق مهربان و دانا"

اردوی برون استانی شهر دیدنی و تاریخی اصفهان

مقدمات اردو :

 اردو  با برنامه ریزی دقیق و سنجیده  توسط جناب آقای  اعظم پور مدیر مدرسه و آقای  فراهانی معلم راهنما و مشاور پایه سوم   ، به همه ی ما اعلام شد و قرار شد از تاریخ ۳۰/۱۱/۹۱ روز دوشنبه ساعت ۳۰/۱۰ شب در راه آهن تهران جمع شویم . من همراه با پدرم به راه آهن رسیدم و همراه دوستان منتظر بودیم تا برای سوار شدن به قطار به اصفهان برویم   . لازم به گفتن است ،مربیانی محترم و بزرگواری که ما را در این اردو همراهی کردند :.جناب آقای اعظم پور( مدیریت محترم مدرسه و مسئول  اردو )جناب   آقای فراهانی  (معلم راهنمای محترم پایه ی سوم ، هماهنگ کننده  اردو  ) جناب آقای حسینی(معاونت محترم انضباطی و نظم مدرسه   )جناب  آقای بنایی(معاونت محترم انضباطی  نظم مدرسه   ) جناب آقای طرقی ( مسئول محترم کتابخانه  )  ، جناب آقای رضایی(معاونت محترم فرهنگی و هنری  )، جناب آقای لائینی ( مسئول  محترم سایت مدرسه) و جناب آقای محمدزاده ( مسئول  محترم تایپ و تکثیر   )که   آمار ما   دانش آموزان  پایه سوم  اعزامی به اردو ی شهر اصفهان به  82 نفر  می رسید.

روز دوشنبه ۳۰/۱۱/۹۱ ساعت ۲۰/۲۳  : با قطار درجه یک به اصفهان رفتیم   و آقای فراهانی  برنامه سفر را به اطلاع ما رساندند .  طبق برنامه همه ی ما همراه با اساتید و  مربیان محترم در واگن ها و کوپه ها ی مشخص شده  که اسامی هر شش نفر روی شیشه نصب بود ، جاگرفتیم  .در طول سفر ضمن رعایت تمامی نکات اخلاقی ،تربیتی و … بچه ها به تعریف و خوردن مشغول بودند و گاهی هم شعر می خواندند . همه چیز عالی بود حتی برخی از معلمین بزرگوار و مربیان محترم  هم در شعر خوانی با ما همراه شدند .به حدّی خوشحال بودیم  که زمان مسافرت  و خستگی راه را از یاد برده بودیم و پس از استراحت و خواب آرامی ،  قطار  در ایستگاه سیستان  برای خواندن نماز صبح ،توقف کوتاهی داشت و هنگی با اساتید و مربیان محترم ، برای خواندن نماز جماعت صبح در ساعت ۴۰/۵ در نمازخانه ایستگاه جمع شدیم  و نماز را خواندیم و دوان دوان به سمت واگن ها رفتیم و در کوپه های خود قرار گرفتیم   و دوباره قطار به حرکت  ادامه داد.هرکس مشغول انجام کاری بود عده ای خواب،عده ای گرم صحبت خلاصه که هرکس سرش در لاک خودش بودو ما  با این که خیلی خسته بودیم  ، لحظه شماری می کردیم که زودتر به اصفهان برسیم . ساعت حدود ۲۰/۶ بود با صدای بلند آقای فراهانی وسایل را جمع کردیم و در ایستگاه راه آهن  اصفهان پیاده شدیم  .دیگر خستگی برای بچه ها معنی نداشت.بدون معطلی به فرمان آقای فراهانی   به سمت اتوبوس ها راه افتادیم  و پس از گذشتن از جاده نجف آباد به اردوگاه زیبای شیخ بهایی رسیدیم . همه به فرمان آقای فراهانی در سالن غذا خوری برای خوردن صبحانه جمع شدیم و  پس ازخوردن صبحانه ی دلچسب  و مفصل  :( کره ، مربا ، شیر کاکائو ، تخم مرغ ، پنیر ، خیار ، چای و .. .) به نماز خانه که در طبقه دوم بود ، رفتیم و در آن جا به  گروه های  9 نفره تقسیم شدیم . هر گروه همراه با یکی از اساتید به اتاق های   که  با اسم های زیبایی ( شجاعت ، صداقت ، رشادت ، شهامت و … ) نام گذرای شده بود ، رفتیم  .روی در ورودی  هر اتاق اسامی هر گروه   نوشته شده بود  وداخل هر اتاق پنج تخت دو طبقه ،تلویزیون ، یخچال و سرویس بهداشتی  مجزا قرار داشت .  هر یک از ما   تخت خودمان را با توافق انتخاب کردیم   و  همه با رضایت کامل در جای خود قرار گرفتیم ، باید انصافاً گفت که اردوگاه شیخ بهایی مکان بسیار زیبایی و تمیزی  بود و اساتید و  مربیان بسیار خوبی هم همراه ما بودند و   از این که با دوستانم در یک مکان زیبا و دیدنی ، دور هم بودیم  ، احساس خوبی داشتم .حدوداً پس از گذشت یک ساعت ، آقای فراهانی و جناب آقای اعظم پور  اعلام کردند که  آماده شویم  که به بازدید  باغ پرندگان برویم و همه با شادی و شعف آماده شدند که از اردوگاه خارج شویم ، همه ی بچه ها پس از سرشماری در اتوبوس ها و مینی  بوسی که گروه  ما (آقای حسینی )و  گروه آقای رضایی در آن  قرار داشت ، رفتیم  و از اردوگاه به سمت باغ زیبای پرندگان خارج شدیم .بعد از کلی شعر خوانی، سر و صدا و  خوشحالی  به باغ پرندگان رسیدیم  . در رودخانه بزرگ و خروشان  زاینده رود ،حتی یک قطره آب هم دیده نمی شد و تابلویی که  قبل از ورود به باغ پرندگان  روی آن نوشته شده بود که شنا کردن و نزدیک شدن به رودخانه ممنوع است توجه همه ی ما  را به خود جلب کرد و بچه ها با دویدن در عرض رودخانه عکس های یادگاری  گرفتند  . باغ پرندگان  هم مانند سایر مکانها دیدنی ،  زیبا بود ، ما با پرندگان بسیار زیادی آشنا شدیم  – با توجه به این که هر پرنده ای زیستگاه مخصوص به خودش دارد شرایط این باغ بسیار مطلوب در نظر گرفته شده بود به طوری که هر پرنده ای با هر گونه زیستگاهی در آنجا یافت می شد – بعد از بازدید از  باغ پرندگان قرار شد . همه رأس ساعت ۴۵/۱۱ در اتوبوسها باشیم  و به سمت اردوگاه شیخ بهایی برویم  تا  برای خواندن نماز جماعت و خوردن ناهار سر وقت به اردوگاه برسیم    ،  پس از کلی  شوخی ،خنده  ، سر و صدا به اردوگاه رسیدیم  . با دوستانم وضو گرفتیم و  به نماز خانه رفتیم  و نماز جماعت با حالی خواندیم  و با گرسنگی خاصی به سالن غذا خوری بزرگ اردوگاه که در طبقه ی اول نمازخانه بود  برای صرف ناهار گرم و خوشمزه (چلوکباب جوجه با کلی مخلفات) رفتم  و  حسابی دلی از عزا در آوردم  .بعد از استراحت حدوداً یک ساعت و نیم ، جناب آقای حسینی که در اتاق ما بودند ،  اعلام کردند که از سالن های ورزشی و استخر اردوگاه استفاده کنیم  .از ساعت ۰۰/۱۵ تا ساعت ۰۰/۱۸  همه ی بچه ها مشغول ورزش با  همراهی اساتید و  مربیان محترم در سالن والیبال و بسکتبال ، زمین فوتبال ، فوتبال دستی-که خود بچه ها به جای آدمک ها قرار داشتند –  ، پینگ پنگ  به بازی و ورزش پرداختیم و اصلاً زمان فراموش شده بود که آقای فراهانی از همه خواستند که برای رفتن به بیرون از  اردوگاه آماده  شونم  و همگی داخل اتوبوس ها مستقر شدیم  و برای بازدید از پل تاریخی سی وسه پل لحظه شماری می کردیم  . در کنار پل جناب آقای اعظم پور و یکی از آشنایان ایشان توضیحات کاملی را به ما گفتند  و همه ی ما از وسط رودخانه زاینده رود که خشک بود عبور کردیم و  از روی پل برگشتیم  و پس از تفریح و  سیاحت  به سالن پیتزا خوری بن اپتی واقع در  خیابان میر رفتیم  . جای خاص و با کلاسی بود که قبلا میز های آن را  جناب آقای فراهانی و آقای لائینی  برای  ما رزرو کرده بودند. پیزا که نوش جان شد  به سمت اردوگاه راه افتادیم  و پس از استراحت و نماز  هر گروه در اتاق همراه با یکی ازاساتید و  مربیان خوب مشغول دیدن فوتبال بایرن مونیخ و  آرسنال  شدند که با پیروزی بایرن مونیخ همراه شد. بازی تا ساعت ۴۰/۱۲ شب طول کشید . بعضی خواب بودند و من هم از دیدن بازی زیبا لذت بردم و  خوابم برد. صبح زود  همراه آقای حسینی برای خواندن نماز نماز خانه رفتیم  و بعضی  از ما هم در  خواب نازی فرو رفته بودند.  ساعت ۳۰/۷ برای  خوردن صبحانه  به سالن غذا خوری رفتیم . پس از خوردن صبحانه ، آقای فراهانی از بچه خواستند که ساعت ۹ صبح در اتوبوس ها همراه با مربیان محترم حضور داشته باشند تا برای بازدید به میدان نقش جهان ( میدان امام )و بازدید از دو مسجد زیبای تاریخی برویم  و   از مکانهای تاریخی اصفهان دیدن کنیم .  اولین جایی که دیدیم  ، میدان نقش جهان بود( قدمت آن از قرن ۱۱ هجری قمری در دوره شاه عباس اول است.میدان نقش جهان اصفهان یکی از زیباترین میدانهای جهان است که در شرق گردشگاه چهار باغ به عنوان یکی از ویژگیهای عصر صفوی به جای میدان کوچکی که از دوران تیموریان باقی مانده بود احداث گردید) .  همه ی بچه ها قبل از ورود به مسجد امام دور حوض ورودی نشستند و جناب آقای اعظم پور و آقای فراهانی توضیحاتی را بیان فرمودند و  پس از آن نیز لیدر و راهنمای مسجد امام با کمک آقایان بنایی و دیگر اساتید ،  به توضیح ساخت بنای  مسجد و قدمت تاریخی آن – همراه با تصاویر سه بعدی -پرداختند  وبعد بچه ها از شبستان ها و محوطه مسجد دیدن کردند و کلی سئوال های خاص پرسش شد که آقای اعظم پور و آقای فراهانی جوابگو شدند  و عکس یادگاری گرفتیم . ویژگیهای مسجد خیلی زیاد بود از قبیل : انعکاس صوت در مرکز گنبد بزرگ ، قطعه سنگ ساده ای به شکل شاخص که ظهر حقیقی را در چهار فصل نشان می دهد، نقوش و کاشی کاری ها وپرهای طاووس که جهت قبله را در روز نشان می داد و  … . نکته  جالب  توجه این بود که بچه ها از آقای  اعظم پور درخواست کردند که شعری بخوانند و ایشان نیز با صدای رسا و بلند  ( مرغ سحر )را خواندند .همه نیز ایشان را با هماهنگی آقای فراهانی همراهی می کردیم . هم برای من و هم برای معلمین ما لذت بخش و شادی آفرین بود  و بعد آقای رضایی شروع به خواندن شعری در وصف اصفهان پرداخت که باز هم با هماهنگی آقای فراهانی به به طنین خوش آهنگی را به شعر ایشان بخشید و حتی یک عده خارجی نیز از جمع شاد ما ، فیلم برداری کردند و با خنده و کنجکاوی  به مسجد شیخ لطف ا.. رفتیم که قدمت آن از سال ۱۰۲۰ هجری در دوره شاه عباس اول است. از ویژگی های این مسجد می توان به امکان عبور صدا از دریچه های  ایجاد شده در لایه های زمین بود که باعث می شد تا زنانی که در طبقه ی پایین مسجد حضور دارند صدای سخنران به راحتی شنیده شود این سخنان آقای فراهانی بود . البته بازدید از طبقه ی پایین امکان پذیر نبود. همه بعد از کلی عکس گرفتن و دیدن این همه نقوش زیبا و حیرت آور از تاریخ گذشته ایران بزرگ  ،  به طرف بازار  سنتی نقش جهان رفتیم تا کمی هم خرید کرده باشیم. بازار که دور تا دور میدان نقش جهان قرار داشت و کالسکه های که عبور می کردند و حوض بزرگ وسط این فضا واقعاً دیدنی بود .در بازار وسایل بسیار زیبایی  وجود داشت که اکثرا صنایع دستی شهر اصفهان بود. بعد از خرید قرار بر آن شد که ساعت یک بعدازظهر  در روبروی مسجد امام  همگی حضور داشته باشیم.همه که حاضر شدند  به رستوران سنتی( باستانی ) برای صرف ناهار رفتیم ( جایی زیبا و بزرگ با کلاس و شخصیتی بود ) جای شما سبز چلوکباب کوبیده با کلی مخلفات و تحویل و احترام پرسنل رستوران که همه لباس های محلی اصفهانی بر تن داشتند ، غذا صرف شد . ساعت ۳۰/۱۴ به اردوگاه رسیدیم و نماز فرادی خواندیم و استراحت کردیم . ساعت ۱۵  تا ۳۰/۱۶ در سالن های ورزشی ، بچه ها به فعالیت پرداختند و پس از صرف عصرانه (چای گرم و کیک) وضو گرفتیم و نماز خواندیم. طبق برنامه همه آماده شدیم که برای  صرف شام به رستوران شب نشین ( جایی فوق العاده تماشایی ) برویم و در ساعت ۴۵/۲۰ جوجه چینی ( چیکن ) ( خوشمزه و رنگارنگ ) میل شد و پس از آن آقای فراهانی با هماهنگی قبلی با مسئولین رستوران به همراه اساتید و بچه ها ، همگی به پشت بام رستوران رفتیم و به دیدن چشم انداز بسیار زیبای رستوران و منطقه همجوار پرداختیم . بچه ها شاد و سرحال سوار بر اتوبوس ها به سمت اردوگاه برگشتیم و ساعت ۴۵/۲۲   در  اردوگاه مستقر شدند و به تماشای فوتبال بین تیم های بارسلونا و آث میلان نشستیم  و ساعت خاموشی ۱ یک  بامداد توسط آقای حسینی اجرا شد . صبح روز پنج شنبه پس از خواندن نماز و استراحت ،ساعت ۳۰/۷  به سالن غذا خوری برای صرف صبحانه رفتیم وسپس ساعت ۹ صبح ، برای بازدید از عمارت چهل ستون و خرید در میدان نقش جهان رفتیم . پس از توضیحات راهنما و بازدید از عمارت ، با هماهنگی آقای فراهانی همراه با بچه ها به خرید سوغاتی پرداختیم و در ساعت ۳۰/۱۲ به رستوران اعظم برای صرف ناهار ( بریانی ) رفتیم  . در اردوگاه پس از نماز و استراحت به سالن های ورزشی و استخر شنا رفتیم . ساک ها بسته شده و با خواندن نماز جماعت و صرف شام ( جوجه کباب ) به سمت راه آهن اصفهان اعزام شدیم . همه خوشحال بودند و ناراحت ، ناراحت از این جهت که سفر شیرین و بیادماندنی مان رو به اتمام بود و خوشحال از این جهت که به زودی به آغوش خانواده مان برمی گشتیم . اردوی بسیار خوبی بود و خیلی خوش گذشت در آخر لازم است  از مدیریت محترم جناب آقای اعظم پور  تشکر ویژه ای به عمل بیاورم که در طول این سفر با دانش آموزان همانند یک دوست واقعی و صمیمی  بودند. ازجناب  آقایان حسینی و بنایی معاونین محترم مدرسه که با  حوصله و صبوری خاصی  افتخار آمدن به این اردو  را قبول نمودند و تشکر خاص و نابی را نیز باید  از دبیر راهنمای  محترم پایه سوم جناب آقای فراهانی داشت که خیلی از برنامه ها را با دقت و ریز بینی فراهم کرده بودند و این همه دنبال کار بودند و حتی گاهی تا نیمه های شب بیدار و مشغول برنامه ریزی روز بعد بودند تا  اردو ی سیاحتی تفریحی  اصفهان به بچه ها و مربیان خوش بگذرد و از  جناب آقای طرقی که کار فیلمبرداری  و ثبت لحظه ها را همیشه و همراه جمع بر عهده داشتند .از تک تک مکانهای دیدنی فیلمبرداری کردند از آقایان : رضایی ، لائینی و محمدزاده   تشکر ویژه ای داشت  که ساعات بسیار زیادی را در بین بچه ها بودند و سروصدای بچه ها را تحمل کردند . باید دانست که مسئولت  در اردو  هم بسیار خسته کننده و هم مشکل است و تشکر از تمامی عزیزانی که برای این اردو زحمات زیادی کشیدند از هیئت مدیره موسسه و مدیریت محترم جناب آقای اعظم پور و همه ی کسانی که با این اردو موافقت کردند و همراهی تمام عزیزان اردوی بیاد ماندنی اصفهان را رقم زدند  صمیمانه  سپاسگزاری می کنم و آرزوی سلامتی و موفقیت برای همه عزیزان را از خداوند منان خواستارم. نهایتا این سفر در صبح روز جمعه( ساعت ۱۵/۶ ) با رسیدن همه ی ما  به تهران  به پایان رسید.ان چه بر جای می ماند خاطره ها و یادهاست . یا علی

 

 

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *