خاطرات یک گیمر (قسمت سوم)

سلام اسم من په هاشه نه اون په هاشی که تو شیمی میخونیم، کوتاه شده اسممه (اگه میخوای بیشتر با من آشنا بشی برو قسمت اول نشریه رو بخون)

امروز پنجشنبه بود یعنی عشق و حال . اول از همه صبحانه گیمریم رو خوردم . و رفتم سراغ بازی امروز قرار بود با نوترون بازی کنم . رفتیم تو دیسکورد به من گفت: په هاش ، من سرم دل درد گرفت

دارم میرم دکتر یک ساعت دیگه بیا بازی کنیم.من هم ناچار گفتم باشه. تا یه ساعت دیگه رفتم تو خیالات یاد جمعه روزگار سیاه کن سال پیش افتادم اصلا علاقه ای ندارم دوباره 50 دلار رو بریزم دور چون آخر بجای اون لپتاپه که میخواستم فقط عکس یه لپتاپ آمد(قسمت قبلی رو از اینجا بخوانید) با خودم رفتم تو فکر گفتم شاید چون فیزیکی خرید نکردم سرم کلاه رفته . بنابراین دفعه به صورت فیزیکی وارد عمل میشم . برای اینکه اونجا هم سرم کلاه نره باید یه تمرین کنم . تو ذهنم زمینه سازی کردم و شروع کردم به خرید،  خودم رو حسابی قوی میدونستم . وقتی فروشنده ای بهم تخفیف نمی داد بنش(بازداشت) میکردم. داشت خوب پیش میرفت که تو خیالاتم نوترون هم به من پیوست اونجا بود که یاد نوترون افتادم.

بعد رفتم تو فکر که چرا سر نوترون دل درد گرفته ؟ شاید به خاطر اون چیپس هایی بود که تو مدرسه خورده بودیم ؟ نه البته در اون صورت دلش سر درد میگرفت شاید هم …

تو این فکر ها بودم که مامانم آمد تو و گفت: چرا بیکار نشستی ؟مگه نمی خواستی با نوترون بازی کنی؟
گفتم :نه مامان نوترون دچار مشکل شده رفته دکتر ریوایوش (زنده کردن)کنه .
 گفت :اگه  کاری نداری برو مشق ریاضیت رو بنویس .

گفتم : کار دارم معلومه که کار دارم . دارم وظیفه شهروندیم رو انجام میدم .
گفت: منظورت چیه ؟
گفتم : بن کردن فروشنده هایی که تخفیف نمیدن.
مامانم گیج اتاقم رو ترک کرد که نوترون زنگید .گفت : من آماده بازی هستم . من هم خوشحال و خندان بازی را باز کردم و شروع به بازی با او کردم.
دست های اول را داشتیم با سرعت بنز  میبردیم که اون لحظه بدترین و ترسناکترین کابوس هر گیمری اتفاق افتاد : به دلیل قطع بودن نت ،شما از بازی خارج شدید
داد زدم : مامان، چرا نت قطعه ؟ شاید سرش دل درد گرفته یا شاید هم دلش سردرد گرفته باید ببریمش دکتر شاید بتونه ریوایوش کنه  .

مامان گفت : متوجه منظورت از این حرف ها نشدم ولی دلیل قطع بودن نت ما مودممون است. هر وقت دلش میخواد قطعه و هر وقت دلش میخواد وصله
اینجا بود که فهمیدم مشکل از مودممونه تا نت وصل شه تلاش کردم با القای پیام های مثبت به وصل شدن نت کمک کنم . یک ساعت گذشت ولی وصل نشد اینجا بود که دیدم دوستی با مودم هیچ فایده ای نداره . باید دشمن شویم. بنابراین شمشیر قدرت مند خودم را بر داشتم و شروع به مبارزه با مودم کردم . من شمشیری قوی داشتم و اون سیم های آتشین و لیزر های چشمک زن داشت؛ اما من نوترونی را داشتم که از دور هوای منو داشت .

بعد از ساعت ها مبارزه تسلیم شد و نت وصل شد . رفتم تا دوباره با نوترون بازی کنم که گفت : په هاش نت من هم قطع شده هوامو داشته باش دارم به جنگ مودم میرم
از اونجایی که نمی  خواستم دوست بی وفایی باشم هوایش رو داشتم.لا به لای هوا داشتن نوترون به این فکر کردم که نکنه مودم ها باهم در ارتباطن یعنی توطئه ای در کار است بنابراین رفتم برق مودم خونمون رو کشیدم تا این توطئه را از ریشه بخشکانم  

این داستان ادامه دارد ….

 

مطالب مرتبط

1 دیدگاه

1 دیدگاه

  1. اگر ویرگول ها رعایت شوند خیلی خوندنش راحت تر میشه. ولی در کل خوب بود.

    پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *