سلام اسم من په هاشه و از مدرسه … اهان قبلا خودمو معرفی کرده بودم ببخشید! اِاِاِاِم خب کجا بودیم؟ آهان یادم اومد، تا اینجا گفتم که نامه دعوت به مسابقه از طرف علاف ترین گیمر دنیا را دریافت کردم.
اگر دوست دارید قسمت اول را بخونید، اینجا را کلیک کنید.
مامانم رو با افتخار صدا زدم : «ماااااماااااان باورت نمی شه، من به مسابقه دعوت شدم. می دونی کدوم مسابقه رو می گم؟»
مامان: «مسابقه ی ریاضی؟ مسابقه علوم؟ مسابقه زرنگ ترین دانش آموز؟ مسابقه چی؟ بگو؟»
من: همون که تبلیغش رو توی اینترنت دیده بودم. مسابقه بازی های کامپیوتری.
مامان اول وا رفت، بعد قرمز شد، بعد قرمزتر، و بعدش یهو منفجر شد: اینم شد مسابقه؟ فقط به شرطی اجازه شرکت در چنین مسابقه بی خودی را داری که برای من یک نمره بیست بیاری.
من: بیستِ ورزش هم قبوله؟
مامان جوری نگاهم کرد که خودم فهمیدم! بیست ورزش با بیست ریاضی فرق داره. اصلا کی گفته بیست ها با هم مساوی هستند؟ یادم باشه به معلم ریاضی این کشف جدیدم رو بگم.
فرداش که رفتم مدرسه، همون صبح سرصف، دوست خوبم نوترون رو یواشکی صدا زدم:
«ببین، ببین! من بلاخره به اون مسابقه دعوت شدم که توی اینترنت دیده بودیم»
-نوترون یه جور بیخیال و خنثی که همیشه داره، یواشکی گفت: «عه! چه جالب منم دعوت شدم»
و اضافه کرد: «نظرت چیه برای بلک فرایدی (Black Friday) بریم خرید؟»
برق از کله من پرید، حواسم نبود که توی صف هستیم یهو داد زدم: چیییییییی؟! «بلک فرایدی چیه دیگه؟ چه اسم ترسناکی؟ یعنی جمعه روزگارسیاه کن ؟»
نوترون: «واقعا نمی دونی ؟؟؟ بلک فرایدی روزیه که وسیله های الکترونیکی کلی تخفیف می خورن »
من: عه ،چه باحال، ولی چرا؟ چرا باید یه جمعه ای همه چی تخفیف بخوره و اسمش هم باشه جمعه سیاه؟! لابد قراره روزگارمون رو سیاه کنن؟
نوترون: نمیدونم، فقط می دونم یه روز توی خارج از ایران اینجوریه و توی ایران هم جدیدا مد شده.
من: ازین مدها که نمی دونیم از کجا اومده و چرا اومده، می ترسم! ولی اگه می گی همه چی ارزون می شه، خوبه حتما. من کل اون روز نتونستم حواسم رو به درس بدم چون همه حواسم به جمعه روزگار سیاه کن بود! ببخشید همون بلک فرایدی.
توی خیالاتم (همونجا که هیشکی منو نمی بینه) کلی خرید کردم.
بعضیاشم پشیمون شدم و پس دادم. حتی با فروشنده ها، دعوا کردم، چونه هم زدم. یکیشونم همونجا توی خیالات، از من خوشش اومد و مغازه شو رایگان به نام من زد! هر چند راضی نبودم.
وقتی رسیدم خونه سریع به مامانم گفتم :«مامان! برنامه ات برای بلک فرایدی چیه ؟؟»
مامان گفت: فارسی صحبت کن ببینم چی می گی؟
گفتم: جمعه روزگار سیاه کن. نشنیدی؟ میشه منم خرید کنم؟»
مامان: «معلومه که نه. از اسمش معلومه چه خبره»
من: شووووووووت! ای بابا چی میشه من بتونم وسیله بخرم؟ رفتم سراغ مشق های نگارش که یه فکر بکری به سرم زد.
چطوره انلاین خرید کنم. مثلا من گیمرم پس باید بلد باشم ازین کارا بکنم. حتی می تونم با مغز بیزینسی په هاشیم، یه خریدی بکنم که مامان و بابا بهم افتخار کنند و به جای نمره بیست ریاضی ازم قبول کنند.
رفتم کامپوتر رو روشن کردم سرچ کردم “بلک فرایدی” یک سایت بی نام و نشانی اومد به طرز باور نکردنی همه چیز رو 90 درصد تخفیف می داد. به خودم گفتم په هاش! ولی سایتش نام و نشان نداره ها. بعد خودم با آی کیوی بالام جواب دادم، مگه می خوای نام و نشان بخری که مهم باشه. مهم اینه که اینهمه تخفیف می ده. خلاصه که توی این سایت یه لپتاپ گیمینگ پیدا کردم فقط 50 دلار. هر چی پس انداز داشتم دادم و خریدمش. نوشته بود تا 30 دقیقه دیگر تحویل میده. تمام این سی دقیقه خیال پردازی کردم …..
ادامه دارد …. منتظر قسمت بعدی باشد.
داستان پردازی و نقاشی از پارسا حجازی، دانش آموز پایه هفتم
0 دیدگاه