موضوعات

مهارت های زندگی ( 38 ) فصل پنجم؛ انواع موضوعات و سطوح مختلف مهارت های زندگی/قسمت هشتم : شناخت هیجان و راه های مدیریت و کارکرد مناسب آن (2 – تاریخچه مطالعه هیجان و نظریه ها)

مبحث : فرهنگی پرورشی
عنوان اصلی : مهارت های زندگی
عنوان فرعی : توضیح مهارت شناخت هیجان و راه های مدیریت و کارکرد مناسب آن
عنوان فرعی تر : تاریخچه مطالعه هیجان و نظریه ها مربوط به آن

تاریخچه مطالعه هیجان

دانشمندان فراوانی درباره هیجان تحقیق کرده‌اند. ويليام جیمز، اولین محققی است که برای هیجان یک الگوی فیزیولوژیکی ارایه داد و چارلز داروین یکی از اولین دانشمندانی بود که هیجان را به طور سیستماتیک مطالعه کرد.
هدف او از نشان دادن هیجان در میان انسان‌ها، شاهدی برای نظریه تکامل‌اش بود. او در سال 1872 کتاب خود را با عنوان “ابراز هیجان در انسان‌ها و حیوانات” منتشر کرد.
همگانی بودن حالت‌هاي چهره هنگام ابراز هیجان، تاییدی برای ادعای داروین مبنی بر ذاتی بودن واکنش‌ها و داشتن تاریخچه تکاملی برای هیجان‌ها می‌باشد.[1]

هیجانها همیشه مورد توجه کامل انسان بوده است، زیرا در هر تلاش و در هر اقدام مهم بشری ، هیجانات به طریقی دخالت دارند. تقریبا همه فیلسوفان بزرگ از ارسطو گرفته تا اسپینوزا ، از کانت تا دیوئی و از برگسون تا راسل همگی در مورد هیجانها اندیشیده‌اند و در مورد ریشه‌ها ، نمودها ، اثرات و جایگاه آنها در نظام طبیعی زندگی انسان تفکر کرده‌اند و نظریه‌هایی ارائه داده‌اند. حکمای الهی به اهمیت بعضی از هیجانات خاص مرتبط با تجربه مذهبی افراد پی برده‌اند و پرورش این هیجانات را بطور غیرمستقیم در راس برنامه تربیت مذهبی قرار داده‌اند. 

پیشرفت روانشناسی بالینی ، روانکاوی ، روان شناسی تطبیقی و رفتارگرایی تاثیرات قابل ملاحظه‌ای در مطالعه رفتار هیجانی و ارائه نظریات هیجانی داشته‌اند. درباره این موضوع بدون اغراق می‌توان گفت که هزاران مقاله و گزارش نوشته شده است. با وجود این هنوز هم تئوری کامل ، جامع و واحدی درباره هیجانات وجود ندارد که با تمامی این زمینه‌ها مناسبت و ارتباط داشته باشد. 

نظریه‌های هیجان

مقدمه 
هیجان ها از عناصر فیزیولوژیک، موقعیتی و شناختی تشکیل می شوند، اما همه ی روان شناسان در مورد شیوه ی عملکرد متقابل این عناصر، برای تولید و اعمال حالت های هیجانی، اتفاق نظر ندارند.
برخی معتقدند که برانگیختگی فیزیولوژیک مانند تند شدن ضربان قلب و آهنگ تنفس، بالا رفتن فشار خون، سرخ شدن، رنگ پریدگی و… نسبت به عناصر موقعیتی و شناختی، بنیادی تر است. به این معنی که نوع برانگیختگی می تواند ارزشیابی هیجان و طبقه بندی آن را تحت تأثیر قرار دهد.
برخی دیگر معتقدند که ارزشیابی هیجان یا شناخت آن و برانگیختگی فیزیولوژیک طوری به هم پیچیده اند که جدا کردن آن ها دشوار است.

منطق، این طور حکم می کند که باید موقعیتی فراهم شود، این موقعیت ارزشیابی شود و به دنبال آن حالت هیجانی یعنی ترکیبی از برانگیختگی و تفکر ظاهر شود، مثلا:
شما در جلسه امتحان حاضر می شوید : موقعیت
سوالات را خیلی دشوار می یابید: ارزشیابی شناختی از موقعیت
و احساس می کنید که در آب داغ افتاده اید و خود را افسرده احساس می کنید: برانگیختگی هیجان [2]

ویژگیهای نظریات هیجان 

چهار ویژگی اساسی نظریات هیجان عبارتند از: هماهنگ کنندگی ، پیش بینی کنندگی ، عامل انگیزش برای تحقیق ، تلفیق کنندگی. یک نظریه هیجان نه تنها باید به مسائل مختلفی که مطرح شده است، پاسخی نسبتا منطقی بدهد، بلکه باید بسیاری از موضوعاتی را که تاکنون به عنوان حقیقت پذیرفته‌ایم، هماهنگ و سپس آنها را تبیین آنها را کند. این ویژگی نظریه را به عنوان عامل هماهنگ کننده حقایق قبلی نامگذاری کرده‌اند. چنانچه یک نظریه هیجان بتواند داده‌ها و حقایق قبلی را به شیوه‌ای هماهنگ وحدت بخشد، پیش بینی روابط جدید را می‌توان به منزله ویژگی فوق‌العاده‌ای برای آن به حساب آورد. 

از سوی دیگر هر نظریه جامعی نارسائیهای علمی را نشان می‌دهد که ناگزیر از برطرف کردن آنها هستیم و این خود می‌تواند انگیزه‌ای برای برخی از مطالعات جدید باشد. این ویژگی نظریه هیجان را عامل انگیزش برای تحقیق می‌نامند و بالاخره یک نظریه هیجان به عنوان یک عامل تلفیق کننده باید بتواند روابط بین زمینه‌های ظاهرا گوناگون را مشخص کند. نقش تلفیق به گونه‌ای با نقش هماهنگ سازنده نظریه تفاوت دارد، زیرا که نقش تلفیق ارتباط دادن زمینه‌های مختلف دانش با یکدیگر است و نه ارتباط دادن حقائق مربوط به یک زمینه دانش.

نظریه جیمز – لانگه (theory James Lange):
بر طبق این نظریه هیجان‌هایی که احساس می‌شوند، ادراک دگرگونی‌های بدنی است. طبق این نظریه چیزی‌ که ما به صورت هیجان تجربه می‌کنیم برچسبي است که به پاسخ‌های خودمان می‌زنیم. برای مثال، چون می‌گریزیم پس می‌ترسیم.[3]

ویلیام جیمز و کارل لانگه هر کدام به طور جداگانه تبیین‌های یکسانی را برای حالت‌های هیجانی عنوان کردند که در مجموع از آن با نام نظریهٔ جیمز-لانگه یاد می‌شود. بر پایه این نظریه موقعیت‌های هیجان انگیز سبب برانگیختن پاسخ‌های فیزیولوژیکی ویژه‌ای می‌شود مانند،لرزیدن، عرق کردن و افزایش ضربان قلب. هم چنین رفتارهایی مانند، گره کردن مشت یا جنگیدن را نیز فرا می‌خواند. مغز از عضلات و اندامهایی که این واکنش‌ها را ایجاد می‌کند، پسخوراند حسی در یافت کرده و این پسخوراند است که احساس‌های مربوط به هیجان را به وجود می اورد. جیمز می‌گوید، احساس‌های هیجانی ما مبتنی بر عملی است که از ما سر می‌زند و پسخوراند حسی که از عضلات و اندام‌های درونی دریافت می‌کنیم. بنابراین هنگامی که خود را در حال لرزیدن و حالت تهوع می‌یابیم ترس را تجربه می‌کنیم.[4]

نظریه کانن-بارد :
تاکید اصلی نظریه کانن-بارد(به انگلیسی: Cannon–Bard theory) این است که هیجان امری است که از عملکرد ساختار هیپوتالاموس ناشی است، و احساس عاطفی از تحریکات تالاموس نشات گرفته است. این نظریه اعلان می‌دارد که احساس ذهنی و تغییرات فیزیولوژیکی در هنگام پاسخ به یک محرک دو مقوله جدا و مستقل از یکدیگر هستند؛ و الزاماً انگیختگی پیش از بروز احساس واقع نمی‌شود٬ از اینرو، عملکرد منطقه تالاموس نقش عمده ای در این نظریه از هیجان را بر عهده دارد.

در سال 1927 والتر کانن با نظریه جیمز – لنگه به مخالفت برخاست، از یک جهت به واسطه ی اینکه برانگیختگی فیزیولوژیکی یک احساس با برانگیختگی احساس های دیگر فرق می کند. کنون با فیلیپ بارد در سال 1928 اظهار داشتند که هر محرکی، هم پاسخ های فیزیولوژیکی و هم احساسهای روانی خود به خودی را به وجود می آورد. به سخن دیگر، برانگیختگی فیزیولوژیکی (بدنی) و هیجانی هر دو به وسیله یک تکانش یا تحریک عصبی ایجاد می شوند. در واقع پیام عمده ی این نظریه ردّ این اندیشه است که برانگیختگی فیزیولوژیکی به تنهایی نمی تواند موجب ادراک هیجان شود.
بنا به این نظریّه پس از آنکه یک محرک هیجان برانگیز ادراک شد تالاموس نخستین موضع ارسال پاسخ هیجانی است، زیرا پیام خود را به اندرونه یا امعاء و احشاء می فرستد که در آنجا به فعالیت درمی آید و در ضمن پیامی را مبنی بر ماهیت هیجان دریافت شده به کرتکس مغزی نیز می فرستد. فشرده ی نظریه کنون بارد این است که محرک، هم کرتکس مغزی و هم دستگاه عصبی سمپاتیک را همزمان به فعالیت وا می دارد.[5]

نظریه شاختر ـ سینگر (Schachter – Singer):
در این نظریه، هیجانی که احساس می‌کنیم تعبیر و تفسیر ما از حالت‌های برانگیختگی است.

در نظریه های جیمز – لنگه و کنون – بارد نقش فعّالیّتهای روانی مانند اندیشیدن، ارزیابی کردن و توضیح و تفسیر در بیان هیجان در نظر گرفته نمی شد. روان شناسان شناختی نظریه هایی را مطرح کرده اند که هیجان به طور مستقیم از توضیح و تفسیر برانگیختگی فیزیولوژیک و تجربه های قبلی ادراک شده حاصل می شود. استنلی شاختر و جروم سینگر در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدند که هر محرّکی موجب یک حالت برانگیختگی در دستگاه عصبی می شود. این امر هم کرتکس مغزی در دستگاه عصبی مرکزی را دربرمی گیرد که ادراک یا ارزیابی در آن رخ می دهد و هم دستگاه عصبی خودمختار را که دگرگونیهای فیزیولوژیکی در آن ایجاد می شود تا با خواست بدن تطبیق کند. در حقیقت ادراک یا ارزیابی و برانگیختگی با هم ارتباط دارند و به این وسیله هیجان از آن پدید می آید. [6]

این نظریه به عنوان نظریه دو عاملی هیجان (به انگلیسی: Two-Factor Theory of Emotion) (یا نظریه شاختر) معرفی شده است .
در روان‌شناسی نظریه‌ای است که بیان می کند احساسات بر اساس دوعامل بنا نهاده شده‌اند: انگیختگی فیزیولوژیک و برچسب شناختی. این نظریه توسط دو پژوهشگر با نام‌های استنلی شاختر و جروم ئی سینگر ارائه شده است. بر اساس این نظریه زمانی که احساسی احساس می‌شود، انگیختگی فیزیولوژیکی‌ای رخ می دهد و فرد با استفاده از محیط فوراً و به سرعت در جستجوی نشانه‌هایی عاطفی برای برچسب زدن به آن انگیختگی فیزیولوژیک می‌گردد. و این گاهی اوقات می تواند باعث برداشت های غلط از احساسات بر اساس نمودهای فیزیولوژیکی بدن شخص شود. به این شکل، هنگامی که مغز نمی‌داند که چرا احساسی را ادراک کرده، محرک‌های خارجی‌ای که می‌یابد را عامل بروز آن احساس دانسته و به آن‌ها برچسب می‌زند. شاختر و سینگر در این نظریه بیان کردند، که کیفیت هیجان‌ها فقط بر اساس ارزیابی از موقعیت‌ها و محیط صورت می‌گیرد و از ترکیبی از دو عامل فوق است: یکی یک عامل تببین ناپذیر در بدو امر، و دومی تبیین و ارزیابی شناختی از آن انگیختگی.[7]
* متذکر می گردد که این نظریه با نظریه دو عاملی انگیزش اشتباه نشود.

نظریه ی آرنولد :
بنا به نظریه ی آرنولد احساسی که تجربه می شود و دگرگونیهای فیزیولوژیکی که به بیان رفتار می انجامد هر دو به وسیله ی ارزیابی یا ادراکی حاصل می شود که در فرایندهای کرتکس مغزی رخ می دهند. چنانکه وقتی یک خریدار شخصی را که کالاهایی را به او فروخته و او از این معامله بهره برده است ببیند هیجان خوشی و شادی به او دست می دهد، اما اگر زیان هنگفتی دیده باشد، ممکن است از دیدن او احساس ناراحتی کند و او را فردی دغل و فریبکار بنامد یا از او دوری جوید و یا به او نزدیک شود و حمله کند. ترس بیشتر موجب کناره گیری یا فرار می شود. مختصر آنکه نظریه آرنولد بیانگر آن است که کرتکس مغزی نخست به محرک پاسخ می دهد، سپس ارزیابی شناختی احساسی را تعیین می کند که به صورت پاسخ فیزیولوژیکی ابراز می دارد.

نظریه ی فطری هیجان (نظریه ی پلوچیک) :
نظریه ی فطری هیجان را رابرت پلوچیک (1980) مطرح کرده است. براساس این نظریه هشت گونه هیجان اصلی وجود دارند که در تکامل بقای موجود آدمی در هشت کارکرد از اهمیت برخوردارند. به عقیده ی این پژوهشگر هیجانهای دیگر ترکیبی از این هشت گونه هیجان اصلی به شمار می آیند. برای مثال، عشق ترکیبی از شادی و پذیرش است و تحقیر و توهین ترکیبی از خشم و بیزاری است. هیجان هایی که در چرخ گردونه مقابل یکدیگر قرار گرفته اند متضاد هم می باشند .
پلوچیک هر یک از هیجانهای اصلی را با کارکرد یا وظیفه ی مهم آنها برای بقای گونه ها، مانند تولیدمثل، جلوگیری از خطرات و آشنایی با محیط ارتباط می دهد. کارکردهای بنیادی که برای بقای نوع لازم است و هیجان اصلی که هر یک از این موارد با آن ارتباط پیدا می کند و نمونه هایی از شدت و ضعف هر یک از هیجانها در شکل  مشاهده می شود.

نظریه ارزیابانه:
طبق نظر ریچارد لازاروس(Lazarus)، هیجان نتیجه ارزیابی اطلاعات از موقعیت محیطی و از درون بدن است.[8]

نظریه رفتارگرایی:

پیشرفت مکتب رفتارگرایی با کوشش پیشروان آن در بکار گرفتن مفاهیم این مکتب در مورد بسیاری از مسائل دیرینه روان شناسی از جمله مساله ماهیت هیجان همراه بوده است. افرادی چون واتسون ، تولمن و اسکیز سعی بر آن داشته‌اند تا از این دیدگاه در مورد ماهیت عمومی هیجان بحث کنند
واتسون اظهار داشت که فقط سه هیجان اساسی وجود دارد که ذاتی بوده و توسط محرک‌های ویژه بروز می‌کند که عبارتند از: ترس، خشم و عشق.
ترس: از پاسخ ذاتی فرد به صدای بلند و یا از دست دادن حمایت به وجود می‌آید.
خشم: از ایجاد مانع در برابر حرکات و اعمال فرد به وجود می‌آید.
عشق: از نوازش و دلجویی به وجود می‌آید.
و سایر هیجان‌ها از طریق شرطی‌شدن و یادگیری به وجود می‌آید.

نظریه بازخوراند چهره:
طبق این نظریه حالت چهره باعث تجربه درون‌ذهنی هیجان می‌شود. تامکینز(Tomkins) معتقد است: حالت چهره یا مثبت است یا منفی. حالت چهره از همین طریق می‌تواند هیجانات مثبت و منفی را از هم افتراق دهد.[9]

نظریه فعال سازی

این نظریه عمدتا توسط اشلوزبرگ مطرح شده است. این نظریه به جای آن که هیجان را به عنوان یک حالت خاص و از نظر کیفی متفاوت از سایر حالتها تلقی کند، محل رفتار هیجانی را بر روی پیوستاری که همه رفتارها را دربرمی‌گیرد، تعیین می‌کند. قسمت پائین پیوستار که سطح کلی فعالیت نامیده می‌شود، به حالت خواب ، قسمتهای وسط به توجهات هوشیارانه و قسمت بالای آن به هیجانات شدید اختصاص یافته است. [10]

نظریه انگیزشی

بر اساس این نظریه هیجانات را در درجه اول می‌توان به منزله انگیزه‌هایی به حساب آورد، زیرا آنها فرایندهایی به حساب می‌آیند که باعث تحریک ، تداوم و کنترل فعالیت می‌شوند. [11]

نظریه روانکاوی

نظریه روانکاوی نه تنها به شخصیت بلکه همچنین به هیجانات و به خصوص به مساله اضطراب بطور اساسی پرداخته است و به اهمیت هیجان در فرایندهای تخلیه روانی تاکید داشته است. [12]

هیجان های پایه :
انسانها، بنا بر تجربه، در مورد مشاهده پذیری هیجان ها در شخص خود و دیگران اتفاق نظر دارند. این سادگی ظاهری باعث شده است که برخی از هیجان ها، که در همه افراد دیده می‌شود بعنوان پایه قلمداد شود. با این حال، این دیدگاه در مورد ماهیت هیجان ها اخیراً از طرف متخصصین زیر سؤال رفته است. فعال سازی هیجان هایی مانند خشم یا ترس توسط مغز بعد از ارزیابی محرک ها (Stimulus) یا اتفاقات مربوط به اهداف یا بقا انجام می‌گیرد. نقطه مشترک همه تئوری های هیجان های پایه این است که باید نشانه‌های عملکردی منحصر به فردی یک هیجان پایه را از دیگر هیجان های پایه متمایز کند. به عبارتی دیگر، از نظر اصولی باید تعیین نوع هیجان یک فرد باید بر مبنای فعالیت مغزی و یا فیزیولوژیکی او ممکن باشد. عده ای، در مقابل، معتقدند که هیجان های مختلف جای مشخص در شبکه عصبی یا نشانه فیزیولوژیکی منحصر به فردی ندارند. بنا بر این نسبت دادن صفت پایه به مجموعه ای از هیجان ها درست نیست.[13]

مدل چندبعدی هیجان ها :
برخی محققین هیجان ها را بصورت کمیت های چند بعدی توصیف می‌کنند، به گونه‌ای که هر بعد می‌تواند مقداری مشخص در یک بازه پیوسته را داشته باشد. ویلهلم وندت، پدر روانشناسی مدرن، در سال ۱۸۹۷ نظر داد که هیجان ها می‌تواند با سه بعد مشخص شوند: لذت بخشی، برانگیختگی، و آرامش. در سال ۱۹۵۴ هارولد شولسبرگ لذتبخشی، توجه، و میزان فعالیت را بعنوان سه بعد هیجان معرفی کرد.تقریباً همه مدل‌های ابعادی ظرفیت (valence)، برانگیختگی یا شدت را جز ابعاد بشمار آورند. مدل‌های ابعادی بر این مبنا هستند که یک سیستم عصبی مشترک عامل همه این حالتهای عاطفی (affective states) می‌باشد. این مبنا درست در مقابل فرض مدل های پایه‌ای است که هر هیجان پایه را برخاسته از سیستم عصبی مجزایی در نظر می‌گیرد.از میان مدل‌های ابعادی پیشنهاد شده چند تایی بیشتر جا افتاده‌اند[14]

 وجه تفاوت بین نظریه‌های هیجان

نظریه‌های هیجان اساسا برحسب انواع سوالاتی که قصد دارند پاسخ دهند، از یکدیگر متمایز می‌شوند. نظریه‌های مختلف خود را چنان دچار سوالات گوناگون می‌کنند که اغلب نکات مشترک اندکی بین آنها وجود دارد. از سوی دیگر بسیاری از صاحبنظران فقط به توضیح یک یا دو هیجان مختلف می‌پردازند و از مطالب آنان چنان استنباط می‌شود که در مورد موضوعات مجزایی بحث می‌کنند. گستردگی سوالات و انوع هیجانات تفاوتهای بارزی بین نظریات هیجان را سبب شده است.

جمع بندی :
مطالعات مردم‌نگاری و بین فرهنگی (Cross-cultural) نشان داده‌اند که هیجانها به انحا مختلف از تفاوتهای فرهنگی متأثر می‌شوند. زمینه فرهنگی نحوه ارزیابی، بیان، و تنظیم هیجانها را تعیین می‌کند.برای مثال، در حالی که کالولیها (Kaluli people) بروز دادن خشم را تشویق می‌کنند، اینکار در میان اتکو اینویتها (Utku inuit) کاری مذموم است.نشانه مهمی که جهانشمول بودن هیجانها را به چالش می‌کشد، زبان است. تفاوت زبانها مستقیماً با تفاوت در طبقه‌بندی هیجانها مرتبط است.از آنجا که برای تک‌تک لغات یک زبان در زبان دیگر معادل وجود ندارد، آشکارا برخی از هیجانهای قابل وصف در یک زبان نمی‌توانند در زبان دیگر بیان شوند.برای مثال، در بعضی از زبانهای آفریقایی خشم و غم با یک کلمه بیان می‌شوند. در برخی زبان‌ها حتی کلمه‌ای مشخص برای هیجان وجود ندارد.در نتیجه، طبقه‌بندی جهانشمول هیجانها می‌تواند به چالش کشیده شود.[15]

———————————————————————————————————————-
منبع :
1- زمینه روان‌شناسی؛ ص 63.
2- تبیان (نویسنده حمیده بافنده)
3- زمینه روان‌شناسی، ص 54.
4- پژهان، دکتر مهرداد. مبانی روان‌شناسی فیزیولوژیک. ارکان دانش.
5- دکتر محمد پارسا
6- دکتر محمد پارسا
7- زمینه روانشناسی اتکینسون و هیلگارد. ترجمهٔ محسن ارجمند، حسن رفیعی. ۱۳۹۲.
8- زمینه روان‌شناسی، ص 58 و 59.
9- زمینه روان‌شناسی، ص 64 و 65.
10 -11- 12- رشد شبکه ملیمدارس

15-14-13 طبقه بندی _ هیجان ها https://fa.wikipedia.org/wiki/

دیدگاه‌های این مطلب